در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
mali2000کاربر mali2000
مثبت اندیشیکانال مثبت اندیشی
«مارکیتا» در شرایط دشواری زندگی میکرد. پدرش خانه را ترک کرده بود و مادرش مجبور بود برای گذران زندگی بهسختی کار کند. او به «مارکیتا» گفته بود که برای فرستادن او به دانشگاه ناگزیر از کار بیوقفه و طاقتفرساست اما مادر «مارکیتا» هدف دیگری نیز داشت؛ پسانداز برای سفری به دور دنیا، رؤیایی که از زمان کودکی همواره در ذهن پرداخته بود. «مارکیتا» تصمیم گرفت به رؤیای مادرش جامهی واقعیت بپوشاند اما از دست یک دختربچهی خردسال چه کاری ساخته بود؟
«مارکیتا» در جایی خوانده بود که اگر پیشاهنگان بتوانند در فروش آبنباتهای پیشاهنگی به حد نصاب مشخصی برسند، برندهی سفر به اردو میشوند و در صورتی که رکورد فروش را بشکنند، به اتفاق مادرشان، برندهی سفر به دور دنیا میشوند.
آیا او واقعاً دوست داشت آبنبات بفروشد؟ نه
آیا او سفر به دور دنیا را میخواست؟ بدون شک
«مارکیتا» کاغذی رداشت و هدف خود را که شکستن رکورد فروش آبنبات بود، روی آن نوشت. «مارکیتا» این هدف را بارها و بارها به تصویر کشید. «مارکیتا» در مقابل عمهی خو با قاطعیت هدفش را ابراز کرد و از او پندهای باارزشی گرفت. «مارکیتا» هر روز بعدازظهر از ساعت 4:30 تا 6:30 به مجتمعهای مسکونی گرانقیمت نیویورک میرفت و مؤدبانه به خریداران احتمالی نزدیک میشد و بهگرمی و با تبسمی بر لب میگفت: «دوست دارید یک بسته آبنبات بخرید یا دو بسته؟»
پس از گذشت 5 سال «مارکیتا» موفق به شکستن رکورد فروش آبنبات پیشاهنگی شد. او تا آن هنگام 42هزار بسته آبنبات فروخته بود. «مارکیتا» مادرش را به سفر دور دنیا برد.
پایداری و استقامت او، برایش شهرت بههمراه آورد. شرکت «آیبیام» و یکی از شرکتهای بزرگ بیمه از «مارکیتا» دعوت کردند برای فروشندگان آنها سخنرانی کند و جالب اینکه «مارکیتا» در همانجا نیز 5هزار بسته آبنبات را به 5هزار کارشناس بیمه فروخت.