در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
shekar.khanoomکاربر shekar.khanoom
شکر خانمکانال شکر خانم
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
و صدای اش هم چون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند
اما من و تو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
و نترسیدیم.
سخن از پیوند سست دو نام
و هم آغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوش بخت من است
با شقایق های سوخته ی بوسه ی تو
و صمیمیت تن هامان ، در طراری
و درخشیدن عریانی مان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره یی آوازیست
که سحرگاهان فواره ی کوچک می خواند
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خون سرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد
همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سی مرغان ، ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گم نام
و بقا را در یک لحظه ی نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شب ها ساخته اند
به چمن زار بیا
به چمن زار بزرگ
و صدای ام کن
از پشت نفس های گل ابریشم
هم چنان آهو که جفت اش را
پرده ها از بغض پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می نگرند ...