در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
ramezanکاربر ramezan
برنامه ماه عسل 95کانال برنامه ماه عسل 95
برنامه ماه عسل 95 با موضوع مدافعان حرم و ماجرای شهادت جواد علی حسناوی
میهمانان برنامه ماه عسل
پدر خانواده اهل عراق، متولد نجف و مادر خانواده اهل لرستان و شهر خرم آباد است.
دوبرادر مرد خانواده در زمان صدام اعدام شده و خود او هم حکم اعدام داشته و زیر شکنجه صدام بوده است. به کردستان آمده و وارد ایران شده است. یکی از دوستان او را یکی از آشنایان پیدا کردند از عشیره بارزان و با هم بودند. سال ۱۳۶۱ بعد از رمضان، وارد ایران شدند. مادر خانواده گفت که علت ازدواج آنها این بوده است که برخلاف نظر داییهایش، داماد را فرد مناسبی میدانسته است.
مرد گفت که بچههای سپاه واسطه شدند تا مشخص شود مشکلی ندارم. احسان علیخانی اینجای قصه درباره دوستی مردم عراق سخن گفت و همین حالا که رفت و آمد فعلی میان کشور ما و عراق هست واقعا خوب است و نامش دشمنی نیست.
برادر جواد توضیح میدهد که جواد، درس مدیریت میخواند در دانشگاه کربلا. در ایران دبیرستان را در لرستان تمام کرد و به کربلا رفت. تا آنکه ماجرای جنگ شروع شد. ابتدا ماجرای دفاع از حرم بود. دو بار زخمی شد و بستری بود در خانه. تیر به پایش خورده بود. اولین باری که سامرا محاصره شد، او با عصا بلند شد و رفتیم جبهه. در آنجا بود که به او مسئولیت گردان دادند. اول گردان پشتیبانی بود و بعد از آن وقتی حصار آمرلی شکست، فرمانده عملیات شد.
ما دیدیم که تکفیریها رسیدند به بغداد و چیزی نمانده بود که بغداد سقوط کند. دوره هم دیده بودیم قبلا. مجبور شدیم برویم. امام حسین (ع)، امام علی (ع) و اگر میتوانستند دستشان میرسید خراب میکردند.
در این لحظه، روح الله رفیعی هم به جمع میهمانان اضافه شد. سازنده مستند فرمانده جواد.
روح الله رفیعی گفت به واسطه کاری که به صورت حرفهای دارم انجام میدهم و بحث مستند باید دنبال آدمهایی باشم که خاص هستند اما آدمهای خاص در معرکه جهاد همه آدمها، خاص هستند. مدتی من در بصره بودم و یکی از دوستان تماس گرفت که فکر میکنم آن کسی را که دنبالش هستیم در کربلا پیدا کردم. جواد را دیدم که چه به لحاظ اخلاقی یا رفتاری به عنوان اسطوره میپرستمش. کسی که از جنگ متنفر است اما برای دفاع از مردم در جاهای مختلفی حضور داشته است. از آن طرف خصوصیات خانوادگی هم که داشت، پدر عراقی و مادر ایرانی، میپسندیدم.
احسان علیخانی میگوید این افراد حاصل جنگ هستند، اگر جنگ نمیشد این اتفاقات نمیافتاد یا اگر جنگ با صدام نبود، این بچهها نبودند. حرف قشنگی میزنی: نفرت دارند از جنگ.
روح الله رفیعی میگوید بارها از جواد پرسیدم هدفت چیست؟ جایی که ایستاده بودیم ۱۰ کیلومتری ایران است، در کردستان. داعش داشت به ما میرسید. امثال جواد و بچههای گمنامی که دارند در اینجا کار میکنند. باطل در لباس حق دارد خودش را نشان میدهد و حقی که میدانیم چیست. همه ما میدانیم داعش به نام اسلام جنایت میکند. این بچهها رفتند دفاع کردند. پرسیدم چرا اینجا؟ اقلیم کردستان است. جواد گفت مگر فرقی میکند؟ ما هدفمان دفاع از مظلوم است. مگر انسانیت مرز میشناسد؟ مگر در اقصی نقاط دنیا اتفاقی بیفتد مردم ما ناراحت نمیشوند ؟ در فرانسه بمبگذاری شد عدهای از مردم ما آمدند محکوم کردند. همین مردم امروز جنایاتی که توسط عربستان در یمن و جاهای دیگر اتفاق میافتد را محکوم میکنند. اینکه بگوییم یمنی هستند به ما چه؟ افغانستانی هستند به ما چه؟ نه. این نگاه مردم ماست که سینه به سینه در خون ایرانی آمده و نگاه ما نگاه انسانی بوده است.
مادر جواد گفت روز اولی که میرفت سوریه به من گفت میخواهم بروم ادامه تحصیل بدهم در ایران. تماس گرفت با برادرش گفتم کجایی گفت سوریهام. پیش برادر زینب (س) هستم. گفتم برگرد برنگشت. دفعه دوم که میخواست برود اربعین امام حسین (ع) بود آن دفعه زخمی شد. دفعه دوم دیگر اصرار نکردم که رفت.
پدر خانواده گفت هیچ مشکلی با رفتن فرزندانم نداشتم. در حال حاضر هم افتخار میکنم از اینکه رفتند پیش زینب (س).
سازنده فیلم مستند گفت بچههایی که میروند جنگ مرگ را به سخره میگیرند. میبینید الان ماه رمضان است کدورتها را کنار میگذاریم. این را ضربدر میلیون کن، معرکه جهاد است. جایی که همه آدمها بر میگردند به فطرت خداییشان. بچهها وقتی برمیگردند به خانه، روز دوم دلشان تنگ جهاد است. کسی دروغ نمیگوید. کسی منفعت شخصیاش را نمیگوید دوست دارند کمک کنند. همه برای هم ایثار میکنند، از خود گذشتگی دارند. همه اینها فضایی برای شما ایجاد میکند دوست داشتنی که اصلا قابل توصیف نیست. الان محسن میتواند بگوید که آنجا چه فضایی بود چه فضایی هست. اگر این فضا نباشد، الان از مادر آقا جواد بپرسند جواد شما را دوست نداشت؟ جواد میمرد برای مادرش.
روح الله گفت وقتی شیپور جنگ نواخته میشود، فرق بین مرد و نامرد عیان میشود. اگر وقتی بشود سیره این بچهها را گفت، زن داشتند پدر داشتند مادر داشتند فرزند داشتند، عشق داشتند، میگذارند اینها را برای یک هدف والاتر. جایی که میبیند دشمن ایستاده سر کوچه و نمیتواند قربان صدقه بچهاش برود. اگر نرود همین بچهاش آسیب میبیند و میرود در دل دشمن. با دشمن اگر برخورد کردی عقب مینشیند اما اگر با دشمن به صحبت نشستی دشمن به داخل خانه میآید.
احسان علیخانی میگوید که جواد در چند کیلومتری ایران عملیاتی را فرمانده کرده و با اجازه شما، (رو به پدر جواد) مال ماست. جواد محصول عراق و ایران است و جوانانی که باور راسخ دارند.
روح الله میگوید جواد میگفت هر کس در جنگ کشته شود شهید نیست و البته افرادی هم که در شهر میمیرند ممکن است شهید باشند.
اضافه میکند یک بار در حضور جواد پرسیدم از مادرش که اگر جواد شهید شد چه؟ مادرش جوابی داد که همیشه اذیتم کرده و جزء خورههایی است که هیچ وقت کاش نميپرسیدم اما باید گفت. از حاج آقا پرسیدم گفت باعث افتخار ماست و من افتخار میکنم. با همین صلابت گفت. از جواد میخواستم بپرسم که بزرگترین آرزوت چیست ؟ جواد در محضر پدر و مادر ادب میکرد. پدرشان اذن دادند که بگو. جواد یک جمله گفت و تمام ذهنیت من را عوض کرد. گفت که من بزرگترین آرزوم اینه که در حکومت صاحبالامر نفس بکشم. او دنبال کشته شدن نبود دنبال ایجاد آن جامعه جهانی بود.
ماجرای شهادت جواد علی حسناوی:
برادر جواد میگوید جواد ترور شد و شناسایی شده بود. او در ماشین بوده و وقتی جواد تیر خورد او پایین آمده است. مسلح نبودیم ولی دو سه تا از بچهها سلاح داشتند. او را بردیم پشت ماشین و داد زد به بچهها که کسی تیر نزند. وسط بازار بود. کمی آن طرفتر که رفت به زمین خورد و شهید شد. ما آن موقع به بیمارستان بردیم او را. در بیمارستان که رفتیم در بیمارستان به او حمله کردند تا مطمئن شوند که شهید شده است. هفت نفر از بچهها در آن درگیری ها شهید شدند.
محسن میگوید هنوز هم برای دفاع از حرم میرود. این مسیر را ادامه میدهد. باید ادامه دهد. این راه ول کردنی نیست. جواد رسید به چیزی که میخواست، من هم باید برسم به چیزی که میخواهم. باید هر کس راه خودش را ادامه بدهد.
او در پاسخ به احسان علیخانی در برنامه ماه عسل گفت که بزرگترین دلیلم این است که اگر نروم فردا در کربلا میرسند. اگر امثال من، بچهها بنشینیم و نرویم باید فردا در مقابل منطقه خودمان با آنها بجنگیم. ممکن است باز به دیگر کشورها هم برسند، آن وقت چی؟ یک ضرب المثل عربی هست که میگوید اگر داخل منطقهاش کسی بجنگد ذلیل میشود. ما نمیخواهیم.
روح الله مهدوی میگوید آن قدر قشنگی وجود دارد که مصطفی صدرزاده بچهاش را ول میکند که محمد ولباسی میرود در خان طومان و سه بچهاش را میگذارد و میرود آنجا.
احسان علیخانی میگوید این محسن که میبینید ممکن است شلوار لیاش را هم پایش باشد. روح الله میگوید ما الان شهید داریم متولد ۱۳۷۵. لقمه حلال باباها، تربیت مادرها. جواد شب شهادت خانم ام البنین شهید شد. خیلی چیزها عجیب است. امشب شب وفادت یا بهتر است بگوییم شهادت ام المومنین خدیجه (س) است. اولین مدافع اسلام. با مال و جان و همه چیزش آمد دفاع کرد. ببین بچههایی که دارند میآیند از بچههای مظلوم و غریب افغانستان و پاکستان گرفته تا بچههای آفریقایی و اروپایی که در جبهه حق علیه تکفیر میجنگند همه یک هدف دارند و دفاع از انسانیت.
محسن میگوید در شعب غربی، بعضی بچهها هستند که اصلا حقوق نگرفتهاند. برخی از بچهها هستند از تهران مثلا که موتوری که با آن کار میکرد را فروخت، گاهی اوقات طلاهای همسرش را فروخت که بیاید آنجا بجنگد. خیلی بچهها این جوری داریم.
احسان علیخانی میگوید دو دسته آدم به زندگی عادی باز نمیگردند،آنهایی که جنگ را تجربه میکنند و آنهایی که عاشق میشوند. وای به حال آنهایی که عاشق میشوند و میجنگند.