در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
melorin_musicکاربر melorin_music
موسیقیکانال موسیقی
دکلمه (حسین صفا):
چه حکمتیست در این مُردن
در عاشقانهترین مُردن
و مغز را به فضا بُردن
و گریه را به خَلا بُردن
چه حکمتیست که در آغاز
نگاهِ من به سرانجام است
(محسن چاوشی):
بِبُر به نامِ خداوندت
که لطف خنجر ابراهیم
به تیز بودن احکام است
نبخش مرتکبانت را
تو حکمِ واجبالإجرایی
و عشق جوخۀ اعدام است
به دستِ آه بسوزانم
که شعلهور شُدنم دود است
کفن به سرفه بپوشانم
که سربهسر بدنم دود است
و نخبهنخ دهنم دود است
غمت غلیظترین کام است
سرنگها همگان قرمز
و رنگها همگان قرمز
سَماع مُولویان قرمز
جهان کرانبهکران قرمز
که نقشی از رُژِ گلگونت
هنوز بر لبِ این جام است
بگو ستارۀ دُردانه
در انزوای رصدخانه
کدام کوزه شکست آن روز
که با گذشتنِ نُهصد سال
هنوز حلقۀ دستانش
به دورِ گردن خیّام است
ببین چقدر اسیرم من
چنان بکش که پس از مُردن
هزار بار بمیرم من
دسیسههای تو، میبینی؟!
ورید پاکِ امیرم من
که در تدارکِ حمّام است
چه حکمتیست در این مُردن
در عاشقانهترین مُردن
و مغز را به فضا بُردن
و گریه را به خَلا بُردن
چه حکمتیست که در آغاز
نگاهِ من به سرانجام است
توضیحات:
«ابراهیم» در بند نخست همانگونه که مشخص است به یکی از داستانهای اساطیری کتاب مقدس که دربارۀ فرمان گرفتن ابراهیم مبنی بر قربانی فرزندش است اشاره دارد. در اینجا عاشق، معشوق را به ابراهیم تشبیه کرده و خود را همچون قربانی او، که عاشق در برابر فرمان او همچون قربانی در برابر فرمان لازمالإجرای ابراهیم است و کاملاً از خود رهیده، و تابع معشوق خویش شده و دست از جان شسته و خالصالنه در برابر او زانو زده است.
این بخش یادآور آهنگ دریزه از آلبوم «پاروی بیقایق» است که میگوید:
بهترین تصویر عُمرم
عکس زانو زدنم بود
در بند دوم نیز «دود» یک معنای دو وجهی دارد. از طرفی به عبارت معروف «دودِ آه» اشاره دارد که در ادبیات برای نشان دادن آتش درونی عاشق و دودی که با هر آهی او از دهان و جانش بر میخیزد بکار میرود؛ شاعر در اینجا این مفهوم ادبیات کلاسیک را با دود سیگار که از دهان خارج میشود و انسان موقع غم به آن پناه میبرد قیاس کرده؛ که همراه با دود آه که از نهاد عاشق بر میآید، نخبهنخ دهان او نیز دود شده است.
حافظ میگوید:
دود آه سینۀ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
«قرمز» نیز در بند سوم رنگ عشق است. در اینجا عاشق تمامی عشق و شوری را که در هستی جریان دارد نشانی از عشقی میداند که میان او و معشوق وجود دارد. در عرفان از هزاران سال پیش این تلقی وجود داشته است که عشق یا به تعبیر یونانی آن «اِروس» باعث حرکت و کشش تمامی اجزای عالم میشود و هستی نیز در ابتدا با جوشش عشق از نیستی یا chaos یا هرج و مرج یا نیستی اولیه ایجاد شد.
حافظ متناسب با همین تلقی گفته است که:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
و اینکه رنگ سرخ رنگ عشق است:
به عشق روی تو روزی که از جهان بروم
ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه
«سماع مولویان» هم اشاره به سماع یا رقصی دارد که هواداران مشرب مولوی یا مولانا به تبعیت از او و شمس تبریزی انجام میدهند، که آن نیز رنگی از عشق و سرمستی و شور و دیوانگی دارد.
قضیه «خیام» و «کوزه» و «دسته» نیز در بند چهارم اشاره به یکی از رباعیات معروف خیام دارد و شاعر به تعبیری آن را با الهام از این رباعی معروف سروده:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست
«رصدخانه» نیز اشاره به حرفۀ اصلی خیام دارد که همانا نجوم و ستارهشناسی بوده است؛ خیام در ابتدای زندگی خود سالها در رصدخانۀ اصفهان همراه با تنی چند از منجمین عصر خود تقویم جلالی را تنظیم کرد، که هنوز هم دقیقترین تقویم دنیا به شمار میرود.
«نهصد سال» نیز اشاره به سالیانی دارد که از دورۀ خیام تا عصر ما میگذرد. خیام در قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری زندگی میکرد.
«وَرید پاک امیر» در بند پنجم اشاره به قتل امیر کبیر صدر اعظم معروف ناصرالدین شاه دارد که در حمام فین کاشان با بُریدن وَریدش کشته شد.