سرویس اشتراک ویدیو ام پی فور

برای افزودن به لیست علاقه مندی باید وارد حساب کاربری شوید.

ورود به حساب کاربری

بستن

بله خیر

ام پی فور را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.

پخش بعد از 8

قصه ننه سرما و عمو نوروز

143 بازدید2 سال پيش
  • می پسندم
  • اشتراک گذاری
  • افزودن به لیست پخش
  • دانلود
  • گزارش تخلف
  • نشان گذاری
parinaz123

parinaz123کاربر parinaz123

سرگرمی کودکانکانال سرگرمی کودکان

----------------------------------------------------------------------------------
ننه سرما مانند بابا نوروز و حاجی فیروز، یک شخصیت افسانه ای در بین ایرانیان است که کودکان دیروز بیشتر با او آشنا هستند. این داستان ها را معمولا بزرگتر ها در شب های زمستان و نوروز به کودکان تعریف می کنند.

شخصیت‌های ننه سرما و عمو نوروز در روایت‌های کهن و ادبیات شفاهی ایرانی، نمادی از تغییر و تحول در طبیعت و احوال آدمیان است که طی آن، ننه سرما به عنوان نماد سکون و انجماد می‌رود و عمو نوروز به عنوان نماد رویش و تازگی از راه می‌رسد.
داستان ننه سرما، داستانی عاشقانه‌است. ننه سرما منتظر مردی به نام عمو نوروز است تا با هم ازدواج کنند. او از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوب‌ها و چرخ‌ریسک‌‏ها می‌‏گوید که از برگ نورس درختان و گل های نوشکفته، قبای زیبایی برای عمو نوروز که در سفر دوازده ماهه ‌است ببافند.

او هر سال در آخرین روز زمستان از صبح زود، بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط، حنا به مو، دست و پایش می گذارد و هفت قلم، از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب آرایش می کند. ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین می پوشد. مشک و عنبر به صورت و گیسوانش می زند.

ننه سرما فرشی در ایوان می اندازد، پوستین پشمی سفید رنگی کنار دیوار آجری برای نشستن عمو نوروز میگذارود، و جلوی حوضچه فواره دار باغچه که پر شده از شکوفه های رنگارنگ بهاری در یک سینی کنگره دار مسی، هفت سین، سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی، و سمنو می چیند و در سینی دیگری هفت جور میوه خشک با نقل و نبات برای شیرینی بخشیدن به زندگی می گذارد. بعد منقل را آتش می کند و مقداری اسپند و کندور دود می دهد و همانجا چشم به راه عمو نوروز آنقدر می نشیند تا از خستگی به خواب میرود.

عمو نوروز مثل هر سال در اولین روز بهار با کلاه نمدی از بالای کوه روبروی شهر، با لبی خندان، دلی شاد، پایین می آید تا نرسیده به دروازه ی شهر به خونه ی ننه سرما میرسد.
عمو نوروز وقتی میبیند که ننه سرما خوابیده دلش نمی آید او را بیدار کند. فقط یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چیند و روی سینه ی پیرزن می گذارد و کمی کنار او می نشیند.بعد روی پیرزن را می بوسد و راهی شهر می شود. وقتی آفتاب یواش یواش در ایوان پهن ميشود و پیرزن آرام چشمش را باز می کند می بیند که ای دل غافل عمو نوروز آمده و رفته.
او چاره ای ندارد جز اینکه یک سال دیگرعمو نوروز بنشیند.

نمایش بیشتر
0 دیدگاه
0 دیدگاه ثبت نظرات بیش از حد مجاز است، چند دقیقه بعد ثبت کنید.
تصویر پیش فرض کاربر

اشتراک گذاری

  • کد ویدیو
  • واتس اپ
  • تلگرام
  • فیسبوک
  • توییتر
  • لینکدین

کد ویدیو

copy

گزارش تخلف

متن گزارش:

ثبت

تکرار پخش