در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
بابک خانقلی - انجیر
میخواستم درخت بشم، میوه بدم برات انجیر.
. میخواستم یه خونه بشم، بزرگ، حیاطدار، یه جای خوبِ شهر بنامت بشم
یا یه لحظهی قشنگ، یه رویای شیرین و به کامت بشم..
بشم یه جادهی بلند و سبز برم تو رویات..
بشم یه کفش راحت که همهی شهر رو قدم بزنه باهات..
میخواستم درخت بشم، میوه بدم برات انجیر..
میخواستم شونه بشم لای موهای بلندت
میخواستم خنده بشم رو لبهای قشنگت
میخواستم هوا بشم تازه بشم منو نفس بکشی
میخواستم داغ بشم، چای بشم، تو پاییز منو بچشی..
ولی عشق، انجیر نیست، زیتونه تلخه..
اینا حرفای منِ دیوونهست، خیالات وهمه..
عشق آبی نیست، رنگی نیست، سیاهه.. عشق درده، غصهست، اشتباهه.. الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها