در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
روز D است! جان بالاخره قرار است با والدین لیز، رابرت و بتی ملاقات کند. همه چیز باید عالی باشد، از اودی و گارفیلد شروع می شود، که به نظر می رسد مصمم هستند که همه چیز را برای او به هم بریزند. والدین لیز از راه می رسند و کمی جو حاکم است. تا اینکه بتی قناری کوچکش، میموسا را بیرون آورد. گارفیلد شروع به آب دهان می کند. قناری یک پیش غذای عالی خواهد بود. او به سرعت متوجه می شود که میموزا احساس می کند در دام افتاده است و می خواهد از دست بتی که توجه او را خفه می کند فرار کند. پنجره اتاق خواب باز است و این فرصتی است که او آرزویش را داشته است، بنابراین میموزا پرواز می کند. بتی احساس ناامیدی می کند. او پرنده کوچک عزیزش را از دست داده است. همه اینها تقصیر گارفیلد است، اما باز هم، برخی از مردم از دیدن پشت پرنده مزاحم خوشحال می شوند.