در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
ritme_zendegiکاربر ritme_zendegi
ritme_zendegiکانال ritme_zendegi
وقتی پیرزن 90 ساله مسافرکش به خدا برای رسیدن مرگش التماس می کند: چرا جانم را نمی گیری خلاص شوم؟
او را وقتی شناختیم که به عنوان مسافر سوار خودرواش شدیم. پیکانی قدیمی که از سرو صداهای در و پنجره اش معلوم بود که نیاز به تعمیرات اساسی دارد ولی صاحبش نه توان مالی دارد و نه توان جسمی که ببرد و تعمیرش کند.
وقتی گفتیم که می خواهیم از زندگیت بگوییم، از مشکلاتت ، از خواست هایت و از آنچه که باعث شد که در این سن و سال در پایتخت ایران ، مسافر کش باشی و در این هوای آلوده برای نان شب ، ترافیک ها را تحمل کنی. با لبخندی مهربان از آن شیرین لبخند های مادرانه گفت :" می گویم، می نویسی ، اما چه سود! ولی می گویم ، بپرس ببینم چه می خواهی بدانی..."