در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
avayeiraniکاربر avayeirani
علیرضا عصارکانال علیرضا عصار
تا انجماد می برد سرمای دشت ما را
در برف دفن می کرد افسانه ی صدا را
خط می خورید فردا از صفحه های تاریخ
می گفت و پاک می کرد از برف رد پا را
در چشم ابر باران، قندیل می شد انگار
************************
وقتی که حدس می زد پایان ماجرا را
پاییز بوی زخم و خون مرده می پراکند
میمرد شعر سرخی در دست های سارا
از دوردست مردی همراه باد و بوران
می خواند و باز می خواند این شعر آشنا را
************************
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
در چشم ابر باران، قندیل می شد انگار
سرشاخ لخت بیدی از شانه های پرچین
در گوش خاک می گفت پیغام سروها را
************************
از دوردست مردی همراه باد و بوران
می خواند و باز می خواند این شعر آشنا را
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
تا انجماد می برد سرمای دشت ما را
در برف دفن می کرد افسانه ی صدا را
************************
خط می خورید فردا از صفحه های تاریخ
می گفت و پاک می کرد از برف رد پا را
در چشم ابر باران، قندیل می شد انگار
وقتی که حدس می زد پایان ماجرا را
پاییز بوی زخم و خون مرده می پراکند
میمرد شعر سرخی در دست های سارا
************************
از دوردست مردی همراه باد و بوران
می خواند و باز می خواند این شعر آشنا را
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را