در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
2amirhoseinکاربر 2amirhosein
امیرحسینکانال امیرحسین
یکی از کوزه ها شکسته بود. در صورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن به طور کامل به مقصد می رسید.
طی مسیر طولانی بین چشمه تا خانه، نیمی از آب کوزه شکسته بر زمین می ریخت.
به مدت طولانی هر روز این اتفاق تکرار می شد و زن همیشه یک کوزه و نیم ، آب به خانه می برد.
ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت بسیار شرمگین بود و پریشان بود که فقط می توانست نیمی از وظیفه اش را انجام دهد.
پس از دو سال، سر انجام کوزه شکسته به ستوه آمد و از طریق چشمه با پیرزن سخن گفت.
"من از خودم شرمنده ام، چون آبها از پهلوی من برزمین می ریزد و مسیر تو را تا خانه خیس می کند"
پیرزن لبخندی زد و گفت: "هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده در سمت تو روئیده اند و نه در سمت کوزه سالم؟
طی این دو سال من این گل ها را می چیدم و با آنها میز غذا را تزئین می کردم.
اگر تو اینگونه نبودی، این زیبایی ها طراوت بخش خانه نبود"
هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم. ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و دلپذیر می کند. باید در هر کسی خوبیهایش را جستجو کنی