در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
delawaکاربر delawa
سالار عقیلیکانال سالار عقیلی
متن تصنیف آتش دل از سالار عقیلی و پیمان سلطانی
آتشی در سینه دارم جاودانی؛ عمر من مرگیست، نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان میسپارم؛ بیش از این من طاقت هجران ندارم
کی نهی بر سرم پای ای پری از وفاداری
شد تمام اشک من
بس در غمت کرده ام زاری
نوگلی زیبا بود حسن و جوانی عطر آن گل
رحمت است و مهربانی
ناپسندیده بود دل شکستن رشته ی الفت و یاری گسستن
کی کنی ای پری
ترک ستمگری …؟!
میفکنی نظری آخر به چشم ژاله بارم
گرچه ناز
دلبران دل تازه دارد
ناز هم در دل من اندازه دارد
هیچ گه ترحمی نمیکنی بر حال زارم
جز دمی که بگذرد
که بگذرد از چاره کارم
دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما
آن زمان که برکشد
گیاه غم سر از مزارم
از نظرهای ِ تو بی مهری عیان است
جان گدازست آن نظر که آرام ِ جان است
سیل اشکم با زبان بی زبانی
با تو گوید راز عشقم گرچه دانی
با تو گوید راز عشقم گرچه دانی