در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
delawaکاربر delawa
Ostad Shajarianکانال Ostad Shajarian
سال 1989 در تاجیکستان به مناسبت بزرگداشت باربد برنامههایی برگزار شد. استاد محمدرضا شجریان نیز در ادامه برنامههای بزرگداشت باربد برنامهای در دستگاه بیاتترک به همراهی سهتار رضا قاسمی کمانچهٔ محمود تبریزیزاده و تنبک مجید خلج اجرا کردند.
اشعار از حافظ شیراز، مولوی بلخی، سعدی شیرازی:
*******
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم | تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود | مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات | در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود | کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد | در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد | دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی | من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ | چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
*********
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد | بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد
ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم | به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد
ز صبا همیرسیدم خبری که میپزیدم | ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد
به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت | به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد
هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در | تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد
همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم | به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد
به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی | چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد
برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب | چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد
به چه روز وصل دلبر همه خاک میشود زر | اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد
به چه چشمهای کودن شود از نگار روشن | اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد
هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت | چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد
****************
در دل و جان خانه کردی عاقبت | هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی | وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده | قصد این ویرانه کردی عاقبت
من تو را مشغول میکردم دلا | یاد آن افسانه کردی عاقبت
عشق را بیخویش بردی در حرم | عقل را بیگانه کردی عاقبت
یا رسول الله ستون صبر را | اُستُن حنانه کردی عاقبت
شمع عالم بود عقل چاره گر | شمع را پروانه کردی عاقبت
یک سرم این سوست یک سر سوی تو | دوسرم چون شانه کردی عاقبت
دانهای بیچاره بودم زیر خاک | دانه را دردانه کردی عاقبت
دانه را باغی و بستان ساختی | خاک را کاشانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بتر | مردی و مردانه کردی عاقبت
کاسه سر از تو پر از تو تهی | کاسه را پیمانه کردی عاقبت
جان جانداران سرکش را به علم | عاشق جانانه کردی عاقبت
شمس تبریزی که مر هر ذره را | روشن و فرزانه کردی عاقبت
*****************
خوشتر از دوران عشق ایام نیست | بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع | عشق را آغاز هست انجام نیست
کام هر جویندهای را آخریست | عارفان را منتهای کام نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع | زانکه هر کس محرم پیغام نیست
آشنایان ره بدین معنی برند | در سرای خاص، بارعام نیست
تا نسوزد برنیاید بوی عود | پخته داند کاین سخن با خام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست | میبرد، معشوق ما را نام نیست
سرو را با جمله زیبایی که هست | پیش اندام تو هیچ اندام نیست
مستی از من پرس و شور عاشقی | و آن کجا داند که درد آشام نیست
باد صبح و خاک شیراز آتشیست | هر که را در وی گرفت آرام نیست
خواب بیهنگامت از ره میبرد | ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست
سعدیا چون بت شکستی خود مباش | خودپرستی کمتر از اصنام نیست